تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران با طرح ادعاهای بیاساس، مرز میان دفاع مشروع و تجاوز افسارگسیخته را از بین برده و جهان را خطر جنگ دائمی مواجه کرده است.
رژیم صهیونیستی صبح ۱۳ ژوئن (۲۳ خرداد) به ایران تجاوز کرد؛ این رژیم در پایان اقدام تجاوزکارانه ۱۲ روزه خود به ایران، دستکم ۹۷۴ ایرانی را به شهادت رساند.
به گزارش الجزیره، حمله پیشدستانه ادعایی بود که رژیم صهیونیستی برای توجیه اقدام تجاوزکارانه خود مورد استفاده قرار داد؛ این ادعا براساس ادعای فاصله چند هفتهای ایران با ساخت سلاح هستهای مطرح شد.
این در حالی است که اریابیهای اطلاعاتی ازجمله توسط آمریکا بهعنوان متحد اصلی رژیم صهیونیستی و گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی هیچ مدرکی را درباره تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای نشان نداد.
تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران نیز در زمانی رخ داد که دیپلماتهای ایرانی در حال مذاکره با همتایان آمریکایی خود برای دستیابی به یک توافق هستهای جدید احتمالی بودند.
اما فراتر از تحلیل نظامی و ژئوپلیتیکی، یک سوال اخلاقی جدی مطرح میشود: آیا از نظر اخلاقی توجیهپذیر است که چنین حمله ویرانگری نه براساس آنچه یک کشور انجام داده است، بلکه براساس آنچه ممکن است در آینده انجام دهد، انجام شود؟ این چه سابقهای برای بقیه جهان ایجاد میکند؟ و چه کسی میتواند تصمیم بگیرد که چه زمانی ترس برای توجیه جنگ کافی است؟
یک قمار اخلاقی خطرناک
اخلاقگرایان و حقوقدانان بینالمللی مرز مهمی بین جنگ پیشگیرانه و جنگ پیشدستانه ترسیم میکنند؛ جنگ پیشدستانه به یک تهدید قریبالوقوع و یک حمله فوری پاسخ میدهد؛ در حالی که جنگ پیشگیرانه علیه یک تهدید احتمالی آینده انجام میشود.
فقط مورد اول معیارهای اخلاقی ریشه در آثار فلسفی متفکرانی مانند آگوستین و آکویناس دارد و توسط نظریهپردازان مدرنی مانند مایکل والزر نیز تایید شده است که تکرار فرمول بهاصطلاح کارولین است که نیروی پیشگیرانه را تنها زمانی مجاز میداند که تهدید «فوری، فراگیر و بدون هیچ انتخاب وسیلهای و بدون لحظهای برای تامل» باشد.
با وجود این، رژیم صهیونیستی در این آزمون شکست میخورد؛ توانایی هستهای ایران چند هفته تا تکمیل یک سلاح هستهای فاصله نداشت و دیپلماسی به پایان نرسیده بود؛ در عین حال، تخریب مراکز هستهای ایران بسیار فراتر از ضرورت نظامی بود.
قانون، محدودیتهای اخلاقی را منعکس میکند؛ ماده ۲ (۴) منشور سازمان ملل، استفاده از زور را ممنوع میکند، به جز تنها استثناء در ماده ۵۱ که دفاع از خود را پس از یک حمله مسلحانه مجاز میداند.
استناد رژیم صهیونیستی به دفاع از خود پیشگیرانه متکی بر عرف حقوقی مورد مناقشه است، نه قانون معاهده پذیرفتهشده؛ کارشناسان سازمان ملل حمله رژیم صهیونیستی به ایران را «یک اقدام تجاوزکارانه آشکار» خواندهاند که ناقض هنجارهای آمره است.
چنین استثناءهای پرهزینهای، خطر شکستن نظم حقوقی بینالمللی را به همراه دارد؛ اگر یک کشور بتواند ادعای پیشدستی در حمله کند، دیگران نیز با اتخاذ چنین رویکردی ثبات جهانی را تضعیف میکنند.
مدافعان رژیم صهیونیستی پاسخ میدهند که تهدیدهای وجودی، اقدام شدید را توجیه میکنند؛ زخمهای تاریخی واقعی هستند، اما فیلسوفان هشدار میدهند که کلمات، هر چقدر هم نفرتانگیز، معادل عمل نیستند.
لفاظی با عمل متفاوت است؛ اگر تنها گفتار، جنگ را توجیه میکرد، هر ملتی میتوانست براساس لفاظیهای نفرتانگیز، جنگ پیشگیرانهای را آغاز کند؛ ما در معرض خطر ورود به یک «وضعیت طبیعی» جهانی هستیم، جایی که هر لحظه پرتنش به دلیلی برای جنگ تبدیل میشود.
فناوری قوانین را بازنویسی میکند
فناوری فشار بر احتیاط اخلاقی را تشدید میکند؛ سیستمهای فناورانه نه تنها زمان تصمیمگیری را کوتاه میکنند، بلکه مرز سنتی بین زمان جنگ و زمان صلح را از بین میبرند.
با جا افتادن نظارت پهپادی و سیستمهای خودمختار در ژئوپلیتیک روزمره، جنگ در معرض خطر تبدیل شدن به وضعیت پیشفرض و صلح در معرض خطر استثنا قرار گرفتن است.
ما نه در دنیایی از بحران موقت، بلکه در چیزی زندگی میکنیم که جورجو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی آن را وضعیت استثنایی دائمی مینامد: وضعیتی که در آن شرایط اضطراری، تعلیق هنجارها را نه گاهی اوقات، بلکه بهطور دائم توجیه میکند.
در چنین جهانی، این ایده که دولتها باید اعمال خشونت را علنا توجیه کنند، شروع به فرسایش میکند؛ مزیت تاکتیکی که بهعنوان «برتری نسبی» ابداع شده است، از این بازه زمانی فشرده بهره میبرد، اما با هزینه به دست میآید.
در عصری که اطلاعات طبقهبندیشده باعث واکنش تقریبا فوری میشود، بررسی اخلاقی عقبنشینی میکند؛ دکترینهای حرکت اول آینده، سرعت را بر قانون و غافلگیری را بر تناسب ارجحیت میدهند.
اگر تمایز بین صلح و جنگ را از دست بدهیم، در معرض خطر از دست دادن این اصل هستیم که خشونت همیشه باید توجیه شود نه فرض..
مسیر بازگشت به خویشتنداری
بدون اصلاح فوری مسیر، جهان با خطر یک هنجار جدید مواجه میشود: جنگ قبل از منطق، ترس قبل از واقعیت.
منشور سازمان ملل به اعتماد متقابلی متکی است که نیرو همچنان استثنایی است؛ هر حمله پخششده از تلویزیون این اعتماد را تضعیف میکند و منجر به رقابت تسلیحاتی و حملات واکنشی میشود؛ برای جلوگیری از این موج درگیری ناشی از ترس، چندین گام ضروری است.
باید راستیآزمایی شفافی وجود داشته باشد: ادعاهای «تهدید قریبالوقوع» باید توسط نهادهای بیطرف ارزیابی شوند، نه اینکه در پروندههای مخفی دفن شوند.
دیپلماسی باید اولویت داشته باشد: مذاکرات، کانالهای مخفی، تحریمها، … همه باید قبل از حمله بهطور قابل اثبات و نه بهصورت اختیاری و بهصورت عطف به ماسبق به پایان رسیده باشند.
باید ارزیابی عمومی از خطر برای غیرنظامیان وجود داشته باشد: کارشناسان محیط زیست و بهداشت باید قبل از اینکه برنامهریزان نظامی ماشه را بکشند، نظر خود را بیان کنند.
رسانهها، دانشگاهها و عموم مردم باید اصرار داشته باشند که این آستانهها رعایت میشوند و دولتها را پاسخگو نگه دارند.
جنگ پیشگیرانه، در موارد نادر برای مثال، موشکهایی که روی سکوهای پرتاب آماده شدهاند، ناوگانهایی که از خطوط قرمز عبور میکنند، ممکن است از نظر اخلاقی موجه باشد.
تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران پیشگیرانه نبود، این حمله نه علیه یک حمله در حال وقوع، بلکه علیه یک احتمال انجام شد؛ نهادینه کردن این ترس بهعنوان زمینهای برای جنگ، دعوتی به درگیری دائمی است.
اگر به نام ترس، احتیاط را کنار بگذاریم، مرزهای مشترک اخلاقی و قانونی را که بشریت را در کنار هم نگه میدارد، کنار گذاشتهایم؛ سنت جنگ عادلانه ایجاب میکند که هرگز کسانی را که ممکن است به ما آسیب برسانند، صرفا بهعنوان تهدید نبینیم، بلکه باید به آنها بهعنوان انسانهایی که هر کدام شایسته بررسی دقیق هستند، نگاه شود.
تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران چیزی فراتر از یک جنگ نظامی است؛ این یک آزمون است: آیا جهان هنوز مرز بین دفاع مشروع و تجاوز افسارگسیخته را حفظ خواهد کرد؟ اگر پاسخ منفی باشد، پس ترس فقط سربازان را نخواهد کشت؛ این امید شکننده را که خویشتنداری میتواند ما را زنده نگه دارد، از بین خواهد برد.
انتهای پیام/
Thursday, 3 July , 2025