توحیدلو گفت:این کشور آنگونه نیست که با یک جنگ و بحران از پا درآید؛ غبارها فرو مینشیند، اما ایران باقی میماند، اصلاح از طریق دیده شدن هویتها بسیار حیاتی است، از این رو ایران سوریه نمی شود.
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه-سیده فاطمه سادات کیایی: جنگ و آینده و گذشته، سرمایه اجتماعی، همبستگی و اتحاد و کنشگری اجتماعی، زندگی و هویت و تاریخ، همه اینها مفاهیمی هستند که در زمانه جنگ و بحران در مقیاس فردی و اجتماعی مفهوم دیگری میابند، عمیقتر میکنند و در مجالی حساستر. بحرانها همان بزنگاههای تاریخی هستند که بسیاری مفاهیم اجتماعی و شخصیتی را عیان و واضح پیش چشم مردمان قرار میدهند. هر آنچه در کتابها قابل آموختن است و در تاریخ روایت آن موجود، جنگ میتواند به یکباره پیش چشم همگان قرار دهد و یا آن را به گونهای ناقض آنچه گفته شده به نمایش گذارد. در این میان لازم است اندیشمندان و صاحبنظران حوزههای علوم انسانی، از جامعه شناسی گرفته تا روانشناسی و انسان شناسی، فلسفه و هنر کنار بنشینند و به جنگ، به این معرکه درگیری، و به انسانی که در این معرکه زندگی را به گونهای دیگر زندگی میکند عمیق بنگرند و آن را تفسیر کنند. پس از حمله رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان و در امتداد جنگ ۱۲ روزه خبرگزاری مهر در فرصتی پای صحبت کارشناسان و متخصصان حوزههای علوم انسانی نشسته است تا حرفهایشان در ارتباط با انسان پیش و پس از جنگ را بشنود.
گفتگوی نخست این مجموعه با سمیه توحیدلو جامعه شناس و عضو انجمن جامعه شناسی ایران است تا مفهوم زندگی و اصالت زندگی را در صحنه جنگ تحلیل و بررسی کند. پیشتر قسمت نخست این گفتگو با عنوان «زنان مهمترین عامل همبستگی؛ فکر نکنند میتوان از ایران، کره شمالی ساخت» منتشر شده بود.
او در این گفتگو به تغییراتی که طی سالها در جامعه ایرانی ایجاد شده اشاره کرد و یادآور شد: «وقتی جامعهای متنوع و دارای دو قطبهای جدی داشته باشیم، گاه حتی نمیتوانیم مشخص کنیم که باید درباره چه موضوعی باید یکدیگر را قانع کرد. اما درسی که جهان امروز به ما داده این است که تنها راه پیشِ رو، حرکت به سوی دموکراسی است. باید از بازی با لغات دست کشید. همه گروهها، هرکدام با هویت و منافع خاص خود، تنها از طریق این مسیر میتوانند در فضای عمومی حضور داشته باشند.» توحیدلو در این گفتگو با توضیح اینکه رسانه باید آزاد و مستقل باشد گفت: «امروز دیگر ایدئولوژیهای فردی یا چارچوبهای سیاسی قدیمی آن حیثیت را ندارند. آنچه مهم است، هویت زندگی است. زندگی مردم، رفاه آنها، آزادی در دسترسی به اطلاعات، فرصتهای اقتصادی و معیشت پایدار.» این جامعهشناس در بخش دیگری از سخنانش گفت: «در جامعهای که نفوذ دشمن زیاد است، وقتی شما تنها به دنبال یک موضوع خاص مثل «حجاب» باشید، یعنی زاویه دیدتان اشتباه است و به جای ریشهیابی مشکلات، روی علائم سطحی تمرکز کردهاید.»
آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم این گفتگو است:
*آینده را چطور میبینید؟ افق پیش روی ما چگونه است؟
من به طور کلی امیدوار هستم و ذاتاً یک فرد خوشبین محسوب میشوم. ایران کشوری بزرگ است که در طول تاریخ سختیهای فراوانی را پشت سر گذاشته و همواره با فراز و فرودهای متعددی روبهرو بوده است. این کشور به گونهای نیست که با یک جنگ یا یک بحران از پا درآید؛ غبارها فرو مینشیند، اما ایران باقی میماند. در شرایط فعلی، اصلاح از طریق شناسایی و دیده شدن هویتهای مختلف جامعه بسیار حیاتی است. از این رو مطمئنم که ایران سوریه نخواهد شد، هرچند تلاشهای زیادی برای ایجاد چنین مقایسهای صورت میگیرد. این دوازده روز نشان داد مردم از کارِ ایران برنمیخیزند. شاید هزاران دلخوری وجود داشته باشد، شاید هزاران مشکل و نارضایتی در جامعه حس شود، اما مردم در نهایت از پای کارِ ایران برنمیخیزند.
وقتی در بیانات رهبری، مفاهیمی مانند «وزنهای مختلف»، «گسترش حوزه عمومی» و «استماع صدای مردم» مطرح میشود، نویدِ بازبینی و تحولی عمیق را میدهد، این گفتارها، فضایی را باز میکنند که در آن بتوان از گذشته درس گرفت، به آینده نگاه کرد
اما این امید، به معنای نادیده گرفتن مسائل یا خوشبینی کورکورانه نیست. من نگران هم هستم. نگرانیهای من حول این است که چه مسیری در پیش گرفته میشود و آیا این مسیر با عقلانیت و مبتنی بر دموکراسی خواهد بود یا نه. ما نمیتوانیم چرخ را از نو اختراع کنیم. وقتی جامعهای متنوع و دارای دو قطبهای جدی داشته باشیم، گاه حتی نمیتوانیم مشخص کنیم که باید درباره چه موضوعی باید یکدیگر را قانع کرد. اما درسی که جهان امروز به ما داده این است که تنها راه پیشِ رو، حرکت به سوی دموکراسی است. باید از بازی با لغات دست کشید. همه گروهها، هرکدام با هویت و منافع خاص خود، تنها از طریق این مسیر میتوانند در فضای عمومی حضور داشته باشند.
*راهکارهای عملی تان چیست؟
پرورش یک حوزه عمومی مستقل و غیرامنیتی، جایی که هر گروهی بتواند هویت خود را بیان کند، ضروری است. رسانه باید آزاد و مستقل باشد، چرا که امکان گفتگو یکی از ارکان اصلی حوزه عمومی است و تنها این فضاست که میتواند شکافهای موجود را کاهش دهد و زمینهساز تفاهم و همبستگی باشد.
نگرانی من از این قرار است که وحدت، به معنای سکوت یا حذف صداهای متفاوت نیست، بلکه به معنای گنجاندن همه صداها و همگرا کردن آنها در چارچوبی است که در آن همه شنیده شوند. من نگرانم که دورههایی که پشت سر گذاشتهایم، بیثمر مانده و دوباره درها بسته شدهاند. برخی درها نه تنها بسته شدهاند، بلکه امروز بستهتر از گذشته هستند. وضعیت دانشگاهها امروز قابل مقایسه با دهههای ۷۰ و ۸۰ نیست. تشکلهای دانشجویی که زمانی فضایی برای بحث، گفتگو و یادگیری بودند، دیگر آن حضور پویا و معنادار را ندارند. زمانی که باور داشتیم انسانها باید بیاموزند، بحث کنند و از طریق گفتگو به رشد برسند، حاکمیت حتی اگر با تنش، اما تحمل میکرد. آن نشستها، آن گفتگوهای تند و جدی، دیگر وجود ندارند. امروز فضای دانشگاه به قدری حراستی شده که حتی پر کردن یک پرسشنامه ساده هم به راحتی ممکن نیست. این فضاسازی میتواند زمینهساز شکلگیری آنچه من «برادر بزرگتر» مینامم شود؛ شبکهای از کنترل که در آن هویتهای مختلف سرکوب میشوند.
جامعه نباید ترسیده باشد. زمانی جامعه می ترسد که حاکمیت ترسیده باشد؛ ساختاری که در هر لحظه احساس کند ممکن است فرو بریزد، از همین ترس، به جای گفتگو و اعتماد، به محدودیت روی میآورد. اما حاکمیت در این دوازده روز باید چیزی را دیده باشد: نشانهای از نقطه قوت نظام، نشانهای از اینکه مردم، با وجود تمام دلخوریها و مشکلات، همچنان پای کار ایران و نظام ایستادهاند، البته با شرط و انتظار. اگر حاکمیت از ترس رها شود، اگر اعتماد کند، آنگاه نهادهای مدنی، حوزههای واسط و دانشگاهها دوباره فضایی برای بروز تکثر هویتی و تفاوتهای مشروع خواهند داشت.
در جامعهای که نفوذ دشمن زیاد است، وقتی شما تنها به دنبال یک موضوع خاص مثل «حجاب» باشید، یعنی زاویه دیدتان اشتباه است و به جای ریشهیابی مشکلات، روی علائم سطحی تمرکز کردهاید. واقعیت این است که دنیا دنیای جنگ است و ایران باید قدرت داشته باشد. قدرت نظامی اهمیت دارد، چون تنها با قدرت میتوان جلوی تجاوز را گرفت. اما این قدرت واقعی زمانی شکل میگیرد که حاکمیت پشتوانه مردمی داشته باشد و این پشتوانه مردمی زمانی به دست میآید که همه را ببینیم، نه اینکه برای حفظ یک گروه یا هویت خاص، بقیه را نادیده بگیریم. چون اگر این کار ادامه یابد، همان هسته قدرت هم روز به روز کوچکتر و تنهاتر خواهد شد.
این لحظه، این تجربه، این اتفاق فرصتی است برای بازخوانی. فرصتی برای اینکه به جای بستن درها، فضایی برای شنیدن، گفتگو و تفاوت ایجاد کنیم. اگر این فرصت را درک کنیم، شاید بتوانیم به سمت جامعهای برویم که هم قوی باشد، هم منعطف، هم ماندگار، و هم انسانی.
حاکمیت در این دوازده روز باید چیزی را دیده باشد: نشانهای از نقطه قوت نظام، نشانهای از اینکه مردم، با وجود تمام دلخوریها و مشکلات، همچنان پای کار ایران و نظام ایستادهاند، البته با شرط و انتظار
ممکن است من بهعنوان فردی با وزن مذهبی در دایره داخلی حاکمیت قرار داشته باشم، اما بسیاری از کسانی که خارج از این دایره هستند، قلبشان برای ایران میتپد. هرچه این دایره گستردهتر شود، پشتوانه ملی نظام نیز قویتر خواهد شد. ما در منطقهای زندگی میکنیم که هر شب میخوابیم و نمیدانیم صبح با چه تحولاتی بیدار خواهیم شد. خاورمیانه منطقهای پرتنش و پرتلاطم است. در چنین شرایطی، تنها جامعهای میتواند پایدار بماند که قوی باشد، و تنها زمانی حاکمیت قوی خواهد بود که جامعه پشتوانهاش باشد. مردم ذاتاً ترسناک نیستند، اما شرط این است که روشهای گفتگو و تعامل تغییر کند.
اگر حاکمیت از ترس رها شود و به گفتگو روی آورد، آنگاه فضایی برای رسانهها فراهم میشود. امروزه رسانههای اجتماعی مرجع عمومی مردم شدهاند، رسانههایی مثل شبکههای اجتماعی که در ده سال گذشته، تمام جنبشها و حرکتهای اجتماعی بر روی آنها سوار شدهاند. اگر بتوانیم باور کنیم که همین جنگ هم دارای روایتهای متعددی است، و این روایتها بتوانند کنار هم قرار بگیرند، نه اینکه یکی را نفی کند، آنگاه جامعهای قوی، حاکمیتی مقاوم و مردمی پایدار خواهیم داشت.
*واقعا جامعه ایرانی با همه جوامع مسلمان آسیایی و خاورمیانهای متفاوت است.
ایران همواره الگو بوده است. قبل از جنگ، زنانی از قرقیزستان آمدند تا در چارچوب تبادلات آکادمیک با ما همکاری کنند. آنها میگفتند: «مردان ما به داعش میپیوندند، بنیادگرایی اسلامی در مناطق اطراف ما گسترش مییابد، و به زنان ما فشارهای شدیدی وارد میشود که سبب بیثباتی در روابط خانوادگی میشود.» سپس ادامه میدادند: «وقتی به ایران میآییم، جایی که حکمرانی اسلامی است اما زنان فعال، تحصیلکرده و حضوری پررنگ دارند، میپرسیم: اسلام چطور اینجا تفسیر شده؟ چرا وقتی مسلمانی به جوامع ما میآید، رفتار و باورهایش تغییر میکند؟»
ما الگو بودیم. درست است که در مسیرمان مشکلاتی پیش آمد، اما مهم نیست که مشکل داشته باشیم؛ مهم این است که چقدر به دنبال راهحل باشیم، چقدر فضای نقد و پرسش داشته باشیم، و چقدر بتوانیم درباره مسائلمان صحبت کنیم. مهم نیست فقط دانشگاهیان روی مسائل کار کنند، مهم این است که چقدر متون، کتابها، تفکر و چارچوبهای نظری برای درک و حل این مسائل تولید شده باشد. این محتواها واقعاً در خارج از ایران مورد استفاده قرار میگیرند.
مردم حتی دیگر با گروههای سیاسی داخلی، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، هیچ قرارداد اخوتی ندارند. با وضوح میگویند: «اصلاحطلب و اصولگرا تمام شده است.» آنچه برایشان مهم است، این است که صدای خودشان شنیده شود.
ما جامعهای متکثر و دینی هستیم که همواره بر جوامع اطرافمان تأثیر گذاشتهایم. بدین معنا که اگر نتوانیم خود را به درستی مدیریت کنیم، نه تنها از دست دادن الگویی که بودیم، بلکه از دست دادن فرصت تأثیرگذاری بر جهان اسلام و جوامع مسلمان را نیز تجربه خواهیم کرد. از زمان مشروطه، تغییراتی که در کشورهای اطرافمان رخ داد — مثلاً در روسیه سابق — به شکلی دیگر در ایران جریان یافت. انقلاب اسلامی هم چنین بود: رویدادی داخلی که تأثیری گسترده بر جهان اسلام داشت.
امروز به جایگاهی رسیدهایم که اگر بتوانیم از مسیر تنش و دوگانگی عبور کنیم و به سلامت، همبستگی و گفتگو برسیم، نه تنها از بحران بیرون خواهیم آمد، بلکه دوباره الگو خواهیم بود. الگویی که اسلام را در کنار مدرنیته، عقلانیت و مشارکت زنان و مردان فعال، تجربه میکند. و این، تنها زمانی ممکن است که دایره ما گسترده شود، نه اینکه بسته بماند.
*برای شخص من جالب است عدهای از مردم که در ماجراهای سال ۱۴۰۱ تماماً به رسانههای خارجی اعتماد میکردند در همین جنگ ۱۲ روزه این رسانهها را پس زدند و حتی در مقابل اینها ایستادند. علت آن چه بود؟
مردم درباره زندگی صحبت میکردند و انعکاس این صدای را دنبال میکردند. امروز هم مردم درباره زندگی حرف میزنند، اما رسانههای خارجی این صدا را نمیشنوند و نمیرسانند. مردم حتی دیگر با گروههای سیاسی داخلی، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، هیچ قرارداد اخوتی ندارند. با وضوح میگویند: «اصلاحطلب و اصولگرا تمام شده است.» آنچه برایشان مهم است، این است که صدای خودشان شنیده شود. این، سیاستِ هویتی مردم است؛ سیاستی که از زندگی روزمره، نیازها، خواستهها و درد و دل مردم سرچشمه میگیرد.
امروز دیگر ایدئولوژیهای فردی یا چارچوبهای سیاسی قدیمی آن حیثیت را ندارند. آنچه مهم است، هویت زندگی است. زندگی مردم، رفاه آنها، آزادی در دسترسی به اطلاعات، فرصتهای اقتصادی و معیشت پایدار.
*چه تغییراتی را منشأ اثر میبینید؟
در شرایط فعلی، مهمترین کار این است که کسانی که امروز در جایگاه حکمرانی نشستهاند، جامعه را از پایینترین سطوح ببینند. باید حکمرانی از سطح مردم آغاز شود، نه از بالا به پایین تحمیل شود. باید برای کسانی که در کوچهها، مدارس، دانشگاهها، کارگاهها و خانههای عادی زندگی میکنند، تدبیر کرد. اگر بپذیریم که اصالت زندگی، هسته اصلی حکمرانی است، آنگاه میبینیم که نظرسنجیها نشان میدهند مردم اقتصاد، تورم و معیشت را مهمترین مسئله میدانند و یا حتی قبل از آن، دسترسی آزاد به اینترنت و فضای عمومی برایشان حیاتی است. این صداها باید شنیده شوند.
اگر روی این اصل بایستیم — اینکه زندگی مردم اولویت اول است — آنگاه به طور خودکار سایر مسائل، از جمله امنیت، ثبات و مقاومت، تأمین خواهند شد. اما اگر روی این اصل پای نگذاریم، هرچه درباره مقاومت صحبت کنیم، هرچقدر صرفهجویی اقتصادی داشته باشیم یا فضای امنیتی را تقویت کنیم، پاسخی به نیازهای عمیق جامعه نخواهد داد. در همین جاست که وارد بحران میشویم؛ چون زندگی و رفاه را به عنوان اصل اول حکمرانی نگرفتهایم.
باید جایی درها را باز کنیم. باید فضایی برای گفتگو، نقد و مشارکت ایجاد کنیم. اما ما هنوز درگیر ایدئولوژیهای اولیه، چارچوبهای قدیمی و تقسیمبندیهای گذشته هستیم. برای کسانی که یک عمر بر اساس باورهای اسلامی چارچوب فکری و سیاسی خود را ساختهاند، این تغییر سخت است. اما وقتی در بیانات رهبری، مفاهیمی مانند «وزنهای مختلف»، «گسترش حوزه عمومی» و «استماع صدای مردم» مطرح میشود، نویدِ بازبینی و تحولی عمیق را میدهد. این گفتارها، فضایی را باز میکنند که در آن بتوان از گذشته درس گرفت، به آینده نگاه کرد و حکمرانی را بر اساس زندگی واقعی مردم سامان داد.
Tuesday, 19 August , 2025