بازیگران دارنده سلاح اتمی در جهان با چشمپوشی از درسهای تاریخی بمباران اتمی هیروشیما در جنگ جهانی دوم، استانداردهای دوگانه مخاطرهآمیزی را تقویت میکنند.
تسلیحات اتمی در ماههای اخیر بیش از هر زمان دیگری در تیتر اخبار جهانی جا خوش کردهاند؛ هند و پاکستان، رقبای مسلح به سلاح اتمی، به آستانه یک جنگ تمامعیار نزدیک شدند، رویاروییای که میتوانست به یک رویداد در سطح انقراض تبدیل شود و پتانسیل گرفتن جان ۲ میلیارد نفر در سراسر جهان را داشته باشد.
به گزارش beyondnuclearinternational، بیثباتی نظم جهانی مبتنی بر آپارتاید هستهای نیز در چارچوب حملههای اخیر رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران بهشدت برجسته شده است.
این سیستم یک استاندارد دوگانه خطرناک را تثبیت کرده و انگیزههای نادرستی را برای گسترش سلاحهای ویرانگر جهان ایجاد کرده که در حال حاضر در اختیار ۹ بازیگر در جهان آن را است.
بسیاری از این بازیگران از زرادخانههای خود برای اعمال مصونیت امپریالیستی استفاده میکنند، در حالی که کشورهای غیرهستهای بهطور فزایندهای خطرهای جدی را احساس میکنند.
در عین حال، بزرگترین بازیگران اتمی کوچکترین نشانهای از مسئولیتپذیری یا خویشتنداری نشان نمیدهند؛ آنها در حال سرمایهگذاری سنگین در نوسازی و گسترش زرادخانههای خود هستند که به یک مسابقه تسلیحاتی جدید دامن میزند و این تشدید تنش در بحبوحه بیثباتی فزاینده جهانی رخ میدهد که به جهانی متشکل از بلوکهای مسلح متخاصم منجر میشود که یادآور جنگ سرد در بدترین حالت خود است.
تهدید اتمی نه تنها صلح و امنیت جهانی، بلکه تداوم گونه بشر را به خطر میاندازد، چه رسد به بقای ساده حیات بر روی زمین.
بحران فعلی همزمان با هشتادمین سالگرد آزمایش ترینیتی، نخستین انفجار سلاح اتمی است که با فاصلهای اندک شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن را نابود و بدین ترتیب عصر اتم را آغاز کرد.
جهان اکنون ناچار است با پیامدهای انتخابهای انجامشده و نشده، ازجمله انتخابهای بهاصطلاح دانشمندانی که بمب را ساختند، زندگی کند؛ این در حالی است که در آن زمان مسیرهای جایگزین در دسترس بودند و امروز نیز جهان دیگری ممکن است.
داستان ۲ آزمایشگاه
در تابستان ۱۹۴۵، دانشمندان و تکنسینهای آزمایشگاه ملی لوس آلاموس در نیومکزیکو آمریکا با اشتیاق برای تکمیل ساخت بمب اتمی تلاش کردند؛ در همین حال، همکارانشان در آزمایشگاه متالورژی دانشگاه شیکاگو تلاش نهایی و در نهایت ناموفقی را برای جلوگیری از استفاده از آن انجام دادند.
هشدار همهگیری در شیکاگو ناشی از یک درک هوشیارکننده بود؛ پروژه منهتن که آنها براساس این باور که در یک مسابقه تسلیحاتی وجودی با آلمان نازی هستند، به آن پیوسته بودند، تا آن زمان، خود را بهعنوان یک رقابت کاملا یکطرفه نشان داده بود.
تا آن زمان، شبح بمب اتمی احتمالی آلمان، حس فوریت و پوششی از مشروعیت اخلاقی را به آنچه بسیاری از دانشمندان در غیر اینصورت بهعنوان یک اقدام عمیقا غیراخلاقی تشخیص میدادند، بخشیده بود.
پیش از سقوط برلین، اطلاعات متفقین شروع به ایجاد تردیدهای جدی در مورد پیشرفت آلمان به سمت توسعه سلاح اتمی کرده بود؛ تا آوریل ۱۹۴۵ (فروردین ۱۳۲۴)، با فروپاشی رژیم نازی و شکست قریبالوقوع ژاپن، تهدیدی که بهعنوان توجیه اولیه برای توسعه بمب عمل میکرد، تقریبا از بین رفته بود.
این بمب که دیگر بهعنوان یک عامل بازدارنده قابل قبول تلقی نمیشد، اکنون آماده تبدیل شدن به چیزی بود که جی. رابرت اوپنهایمر، مدیر لوس آلاموس، اندکی پس از جنگ آن را «سلاح ترور، غافلگیری، تجاوز… [مورد استفاده] علیه دشمنی اساسا شکستخورده» توصیف کرد.
در آن زمان، آشکار بود که این بمب نه برای بازداشتن آلمان و نه بهعنوان آخرین اقدام جنگ جهانی دوم استفاده میشد، بلکه بهعنوان آغازین گلولهای که به جنگ سرد تبدیل شد، مورد استفاده قرار گرفت؛ در واقع، هدف واقعی نخست بمب اتمی توکیو نبود، بلکه مردم هیروشیما و ناکازاکی در قربانگاه جاهطلبی جهانی امپریالیستی آمریکا قربانی شدند.
برای دانشمندان شیکاگو، این زمینه جدید، تفکر جدیدی را میطلبید؛ در ژوئن ۱۹۴۵ (خرداد ۱۳۲۴)، کمیتهای از فیزیکدانان به هدایت جیمز فرانک گزارشی را به هنری استیمسون، وزیر دفاع وقت آمریکا ارائه و در مورد پیامدهای عمیق سیاسی و اخلاقی استفاده از چنین بمبی بدون بررسی تمام گزینههای دیگر هشدار داد.
در گزارش فرانک آمده است: ما معتقدیم که استفاده از بمبهای اتمی برای یک حمله زودهنگام و اعلامنشده علیه ژاپن [به صلاح] نخواهد بود.
لئو زیلارد، یکی از امضاکنندگان آن گزارش و از مدافعان اولیه بمب اتمی تاکید کرد که بمب اتمی فقط یک سلاح قدرتمندتر نیست، بلکه یک تحول اساسی در ماهیت جنگ، ابزاری برای نابودی است.
وی از پیش نگران بود که آمریکاییها از اینکه دولت خودشان با مشروعیت بخشیدن به نابودی ناگهانی شهرهای ژاپن، بذر نابودی جهانی را کاشته است، پشیمان شوند؛ سابقهای که کشوری بهشدت صنعتی و پرجمعیت مانند آمریکا را بهشدت آسیبپذیر میکند.
علاوه بر این، وی نتیجه گرفت که استفاده از چنین سلاحهایی با قدرت تخریب غیرقابل تصور بدون توجیه نظامی کافی، اعتبار آمریکا را در تلاشهای آینده کنترل تسلیحات به شدت تضعیف میکند.
همانطور که یوجین رابینوویچ، یکی از نویسندگان گزارش فرانک (که بعدها یکی از بنیانگذاران بولتن دانشمندان اتمی شد)، اشاره کرد، دانشمندان شیکاگو در مواجهه با افزایش پنهانکاری، بهطور فزایندهای نگران شدند؛ وی گفت: از آنجایی که هیچ دلیل موجهی برای مخفی نگه داشتن بمب از ژاپنیها وجود نداشت، بسیاری از دانشمندان احساس میکردند که هدف از پنهانکاری عمیقتر، پنهان نگه داشتن دانش بمب از مردم آمریکا است.
به عبارت دیگر، مقامهای واشنگتن نگران بودند که یک نمایش موفقیتآمیز ممکن است آنها را از فرصت مطلوب برای استفاده از بمب و اعمال انحصار تازه بهدستآمده خود (هرچند موقت) بر قدرت بیسابقه محروم کند.
- بیشتر بخوانید:
- ۸۰ سال پس از بمباران اتمی هیروشیما؛ جهان در خطر رقابت تسلیحات اتمی فزاینده
- آمریکا؛ بزرگترین تهدید هستهای جهان
فرقه اوپنهایمر
۷۰ دانشمند در شیکاگو درخواست زیلارد را تایید کردند؛ با وجود این، تا آن زمان، نفوذ آنها بر پروژه منهتن بهطور قابل توجهی کاهش یافته بود؛ با وجود مشارکتهای اولیه آنها، بهویژه دستیابی به نخستین واکنش زنجیرهای اتمی خودکفا در دسامبر ۱۹۴۲ (آذر ۱۳۲۱)، مرکز ثقل پروژه به لوس آلاموس منتقل شده بود.
وی با درک این موضوع، تلاش کرد تا درخواست را در میان همکارانش در آنجا نیز پخش کند، به این امید که حس مشترک مسئولیت علمی را برانگیزد و وجدان اخلاقی آنها را در هفتههای حساس منتهی به نخستین آزمایش سلاح بیدار کند، اما نتیجه ناامیدکننده بود.
یک دلیل این شکست در خود اوپنهایمر نهفته است؛ در فرهنگ عامه و پژوهشهای تاریخی، میراث اوپنهایمر اغلب بهعنوان میراث یک چهره تراژیک ترسیم میشود: معمار بیمیل عصر اتم، آرمانگرایی که به دلیل ضرورتهای درکشده یک جنگ وجودی، درگیر وظیفه اخلاقی و پرچالش ساخت سلاح کشتار جمعی شد.
اوپنهایمر و ادوارد تلر (که بعدها بهعنوان پدر بمب هیدروژنی شناخته شد) درخواست زیلارد را دریافت کردند، اما به آن توجهی نشان ندادند؛ در عین حال، شواهد بیشتری نشان میدهند که اوپنهایمر بهطور فعال درپی سرکوب بحث و مخالفت بوده است.
رابرت ویلسون، فیزیکدان، به یاد میآورد که پس از ورود به لوس آلاموس در سال ۱۹۴۳، نگرانیهایی را در مورد پیامدهای گستردهتر کارشان و مشکلات وحشتناکی که ممکن بود ایجاد کند، مطرح کرد؛ ویلسون به یاد میآورد که مدیر لوس آلاموس نمیخواست در مورد این نوع چیزها صحبت کند و در عوض، گفتوگو را به مسائل فنی هدایت میکرد.
اوپنهایمر اصرار داشت که مسائل سیاسی در نشستهای سیاسی سازمان ملل توسط کسانی که تخصص بیشتری دارند، مورد بررسی قرار گیرد، به این معنی که دانشمندان هیچ نقشی در چنین مسائلی ندارند و باید از تاثیرگذاری بر کاربردهای کار خود خودداری کنند.
گفته مکرر اوپنهایمر درباره اینکه «فیزیکدانان گناه را شناختهاند» اغلب به اشتباه تفسیر میشد؛ وی اصرار داشت که منظورش از «گناه» تخریب هیروشیما و ناکازاکی نیست، بلکه غرور ناشی از «مداخله آشکار و بیرحمانه در روند تاریخ بشر» است.
وقتی اوپنهایمر در این بستر وسیعترِ تعهدِ ادعایی به بیطرفی علمی قرار میگیرد، رفتارش قابل فهمتر میشود؛ با وجود این، در عمل، آرمانهای اعلامشدهاش کاملا در تضاد با رفتارش بود؛ وی در حالی که ادعا میکرد مشارکت سیاسی را رد میکند، در نهایت دقیقا به همین شیوه مداخله کرد و از موقعیت خود برای حمایت قاطع از استفاده نظامی فوری بمب علیه ژاپن بدون هشدار قبلی استفاده کرد.
«انسانیت خود را به خاطر بسپار»
میراث اوپنهایمر، باری که اکنون همه جهان بر دوش میکشد، در اشتباه گرفتن نزدیکی وی به قدرت با خود قدرت نهفته است؛ اوپنهایمر به جای استفاده از نفوذ خود برای مهار استفاده از بمب، از هر قدرتی که داشت برای تسهیل فاجعهبارترین نتیجه آن استفاده کرد و پیامدهای آن را به سران سیاسی سپرد که بهزودی بیملاحظگی خود را آشکار کردند.
با انجام این کار، وی به زمینهسازی برای آنچه دوایت، دی آیزنهاور، رئیسجمهور وقت آمریکا در سخنرانی خداحافظی خود به کنگره در سال ۱۹۶۱، بهعنوان «ظهور فاجعهبار قدرت نابجا» هشدار داد، کمک کرد.
با وجود این، زمین محکوم به نابودی نیست و تاریخ یادآوری کند که توسعه و استفاده از سلاح اتمی اجتنابناپذیر نبود.
اکنون مردم جهان باید صدای خود را برای مطالبه آیندهای امنتر و سالمتر بلند کنند، زیرا ممکن است بقای جمعی آنها به آن بستگی داشته باشد.
اینکه جهانی مسلح به سلاحهای اتمی چقدر دیگر میتواند دوام بیاورد، هنوز مشخص نیست؛ تنها مسیر قابل قبول رو به جلو، تجدید تعهد به این است که، همانطور که آلبرت انیشتین و برتراند راسل اصرار داشتند، «انسانیت خود را به خاطر بسپار و بقیه را فراموش کن».
با توسعه روزافزون زرادخانههای اتمی، یک چیز روشن است: با نزدیکتر شدن ساعت آخرالزمان به نیمهشب، دیگر زمانی برای تلف کردن وجود ندارد.
انتهای پیام/
Friday, 15 August , 2025