خرم‌آباد- شغلش آزاد بود، اما دلش در گرو میدان… «محمد دالوند» با جرثقیل‌اش داوطلبانه آمده بود برای نجات، نه نبرد؛ اما دشمن متجاوز فرق میان امدادگر و رزمنده را نمی‌فهمد.

خبرگزاری مهر- گروه استان‌ها: «محمد دالوند» نه کارمند بود، نه نظامی؛ فقط یک مرد بود با تصمیمی روشن: داوطلب شدن برای امداد، در روزی که هیچ‌کس انتظارش را نداشت.

خودش آمد، خودش خواست و خودش رفت؛ در میانه میدان و در اوج خدمت…

در هیاهوی جنگ گاهی قهرمانی‌ها از دل اتفاقات غیرمنتظره سربرمی‌آورند؛ قهرمانانی که نه یونیفرم نظامی بر تن دارند و نه وظیفه‌ای رسمی، اما قلبی آکنده از غیرت و ایثار، آن‌ها را به میدان می‌کشاند.

شهادت بی‌خبر، خدمت بی‌منت

در واپسین روز خردادماه، بار دیگر آسمان لرستان شاهد پرواز مردانی بود که زمینی نماندند. در ادامه حملات تجاوزکارانه پهپادی رژیم صهیونیستی دو نیروی امدادرسان نیز به شهادت رسیدند؛ مردانی که برای کمک آمده بودند، نه جنگ!

آخرین امداد؛ «محمد» فقط برای کمک رفته بود!

در روز ۳۱ خرداد ماه در ادامه حملات تجاوزکارانه پهپادی رژیم صهیونیستی، این بار نه سربازان میدان نبرد، که دو امدادگر بی‌سلاح به شهادت رسیدند. یکی از این قهرمانان گمنام، «محمد دالوند» بود؛ راننده جرثقیلی که بی چشم‌داشت، راهی قلب حادثه شد و بی‌آنکه سلاحی در دست داشته باشد، به کاروان شهدا پیوست.

او تنها آمده بود تا کمک کند، اما ایثارش او را جاودانه ساخت. داستان» محمد» فراتر از یک خبر تلخ، روایتی است از روحیه ایثارگری است که در جای‌جای این سرزمین جاریست.

او فقط آمده بود که کمک کند

بر اساس گزارش منابع رسمی، شهید محمد دالوند صبح روز حادثه، در حال امدادرسانی بود که توسط پهپاد رژیم صهیونیستی هدف قرار گرفت. آن‌چه این شهادت را متمایز می‌کند، ماهیت داوطلبانه حضور او در صحنه است.

فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل (ع) لرستان در این رابطه می‌گوید: «شهید دالوند چندین مرتبه با ما تماس گرفت. خودش داوطلب شد. گفت آماده‌ام ماشین را تحویل بگیرم، بیایم کمک. نیازی به دستور یا اجبار نبود؛ خودش اهل آمدن بود.»

نه مأموریت داشت، نه تکلیف؛ فقط غیرت داشت

شهید محمد دالوند، نه نیروی نظامی بود، نه کارمند رسمی. او فقط یک مرد لرستانی بود با قلبی آماده و اراده‌ای روشن، او یک آدم عادی و معمولی بود.

مادر شهید با صدایی که لرزش آن را نمی‌توان نادیده گرفت، می‌گوید: «داوطلبانه رفت. هیچ‌کس به او نگفته بود باید بروی. شغل آزاد داشت، زندگی خودش را می‌کرد، اما وقتی خبر حادثه را شنید، طاقت نیاورد. خودش بلند شد، خودش رفت.»

این توصیف مادرانه، نشانه‌ای از زیستی است که با مسئولیت تعریف شده، نه با حقوق ماهانه یا جدول مأموریت. محمد دالوند، با جرثقیل خود به دل خطر رفت؛ ابزاری برای نجات، نه نبرد.

دختری برای ادامه دادن، زنی برای ایستادن

در میان روایات بازماندگان، هیچ چیز تأثیرگذارتر از صحبت‌های همسر شهید نیست.

زنی که نه‌تنها در کنار محمد زندگی کرده، بلکه حالا تصمیم گرفته مسیر او را از نو تعریف کند: «واقعاً دلسوزانه رفت. گفت می‌خواهم بروم در این راه شهید شوم. من و شهید دالوند یک دختر داریم. او را مثل خودش قوی و شجاع تربیت می‌کنم، تا مثل پدرش از وطن دفاع کند.»

در این جمله، آینده‌ای روشن شکل گرفته است؛ آینده‌ای که گرچه پدر در آن حضور فیزیکی ندارد، اما روح و نگاهش در تربیت یک نسل تداوم یافته است.

امدادگرِ شهید؛ روایت مردی که میدان را انتخاب کرد

برخلاف بسیاری از روایت‌های شهادت، محمد دالوند نه مأموریت داشت، نه وظیفه، نه سمت نظامی. اما خود، میدان را انتخاب کرد. امدادگری بود که در لحظه‌ی اضطرار، ایستادن را بر صبر ترجیح داد و سکوت را با عمل جایگزین کرد.

رفتار و منش او، برای بسیاری از مردم خرم‌آباد نماد یک حقیقت ساده اما ریشه‌دار شد: در روزهای سخت، این غیرت شخصی است که جای قانون و مقام را می‌گیرد.

محمد دالوند، اگرچه با جرثقیل آمده بود، اما چیزی فراتر از یک امدادگر بود. او نماد همان مردان گمنامی است که در هر گوشه‌ی کشور، بی تکلیف و بی‌منت، به یاری هم‌وطنان‌شان برمی‌خیزند.

امروز، لرستان نه‌تنها عزادار یکی از فرزندانش است، بلکه افتخار می‌کند که نام دالوند، در فهرست مردانی ثبت شد که خدمت را نه با حقوق، بلکه با خون امضا کردند. شهادت او، تلنگری است بر این حقیقت که قهرمانان واقعی، گاهی در کسوت یک راننده جرثقیل یا یک کارگر ساده ظاهر می‌شوند.